ثمین جونمثمین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

وروجک کوهنورد

گل بازی از مجموعه بازیهای گروهی

 برنامه گروهی امروز گل بازی و دست به خاک شدن بود که دوستان سرساعت جمع شده بودن اما شما از برنامه قبلی دچار یه تب شدیدی و خیلی بدقلق وبهانه گیر علی رغم اینکه میدونستم حال وحوصله بازی نداری اومدیم تا شاید حال وهوات عوض بشه و دست به بازی ببری که نه خیر اصلا دست به گل نشدی مهمونای امروز ما امیرمحمد ومهرشاد(دایی زاده هات) بودن با اینکه تو بازی با امیرمحمد ومهرشاد رو خیلی دوس داری بازم کوتاه نیومدی اما دوستات خیلی زود با گل ها انس گرفتن اینم شرح ماجرا به روایت تصویر...       کار امیرمحمد  ماهرخ هستی مهرشاد وکارش ...
28 مرداد 1393

بازی(21) آشنایی با چسب وکاغذ

بازی(21) آشنایی با چسب وکاغذ  امروز بالاخره تصمیم گرفتیم با چسب وکاغذ وقیچی بازی کنیم و آشنا بشیم که چسبوندن یعنی چی؟ ما چند روزی بود که چسب و کاغذ کادو رو آماده کرده بودیم وامروز دست بکار شدیم و اینم ادامه ماجرا......    این کار برشش با خودم بود چون شما نمیتونی با قیچی کار کنی عدش یک دو نمونه از عکسا رو چسبوندم بعدش شما فهمیدی که باید چیکار کنی .... اینکارای صفحه بعد برشاش رو با دست به تنهایی وبدون کمک من انجام دادی و همینطور چسبوندشون رو .برای اولین بار منکه از ماحصل کارت راضی بودم       ...
25 مرداد 1393

بازی گروهی

این روزا حالمون خوبه فارغ از استرسای روزانه به آغوش تو پناه میبریم  به خنده هات به شیرین زبونیات به کارای جدید و الگو برداریات از کارای دیگرن این روزا با تو خوبیم خدایا لحظه های همه رو سرشار از این خوب بودنا کن خدا از تو وتوها به همه هدیه بده تا همه خوب بشن ... این روزا هرچی میتونم میگم شکرت خداجونم ممنونم ازت ممنون به خاطرهمه چی وهمه چی و همه چی روزی هزار بار شکرش میکنم که تورو با این همه عشق به منو پدرت داده.... . . .   بالاخره رسید اون روزی که توبرنامه هامون بود یعنی فراهم اومدن شرایط یک بازی دسته جمعی ثمین با درسا و داریوش و ماهرخ سپهرو کیانا و ص...
24 مرداد 1393

اولین درگیری با سنگ ثمین در بوژان(صخره نوردی)

امروز جمعه اس وما با گروه  کوهنوردی فراز واسه برنامه صخره نوردی به سرپرستی باباجونت اومدیم بوژان،خاله جونتم مهمون این برنامه بود از اول مسیر که کوهپیمایی بود شما شروع کردی به سوال پرسیدن (البته با عدرخواهی از همه دوستان که ثمین ما هیچ کدوم از دوستاش  وهمنورداشو با پیشوند خانوم یا آقا صدا نمیکنه .منو پدرش بابت این مسأله از همه دوستان عذر خواهی میکنیم)که پرهام اومده باباجون جواب میده آره،   حریری(خانوم حریری) اومده؟نه نیومده، مهسا اومده؟آره اومده ادگی اومده(آقای ادگی)؟بله اومده مامانش اومده(خانوم ادگی)؟بله اومده.... ...
21 مرداد 1393

تلپ نوردی خونوادگی

جمعه اس وما باخونواده مامانی الا(لیلا)واسه برنامه ناهار یه گوشه دنج طبیعت آخر جاده صومعه مهمون هوای عااااالی وطبیعت  به این باحالی و جوجه کباب ذغالی شدیم جای همه دوستا خااااالی   . . . بچه ها رو سپرذیم به باباجونا وخودمون فارغ از عالم بچه داری سرگرم صحبت از این در و اون درکه.... باباجونا اومدن با بچه های موش  ازآب کشیده...یه کار که میسپری چندتا کار واست درست میشه... البته باباجون ثمین محتاط تر برخورد کرده بود وثمین همین قدر خیس شده بود اما عروسکش از بس تو آب بو...
21 مرداد 1393

بازی(20)تمرین مامان شدن

مثل هروز توی آشپزخونه سرگرم کارام بودم وتوهم مثل همیشه سرکی تو کابینت کشیدی و چندتا ظرف واسه بازی برداشتیوبردی  منم داشتم داخل یخچال رو تمیز میکردم که یه لحظه اومدی کنارمو تیز غیب شدی اولش که سرم به کارم بودمتوجه نشدم یکم که گذشت از اینکه بدون نق زدن واصرار من از و توآشپزخونه بیرون رفته بودی شک کردم که داری یه آآتیشی میسوزونی.....   بله شما تو همون چشم بهم زدن که اودی در یخچال گویا فرز یه تخم مرغ برداشتی ومنم نفهمیدم وادامه ماجرا به شرح تصویر     ...
21 مرداد 1393

بازی (19) بازی با سنگ

تو آشپز خونه مشغول کارای روزمره ام بودم وتوهم داشتی تلاش میکردی سنگات رو روی هم بچینی اما چون یه صیقل خاصی دارن از رو هم سر میخورن وتو دوتا رو بیشتر نمیتونی رو هم سوار کنی یکی از بازیات این میشه که دسته های دوتایی درست میکنی منم مشغول کارام یهویی که برگشتم دیدم داری سنگارو از توی یقه ات میریزی تولباست کمی صبر کردم که ببینم میخوای چیکارکنی دیدم همه سنگا رو ریختی تو لباست و بعد با تکون دادن شکمت صدای سنگارو دراوردی  بعد با خوشحالی اومدی سمت من که نشونم بدی که سنگات یکی یکی از پاچه شلوارکت رو زمین میرختن وتوهم با تعجب نگاشون میکردی!!!!       ...
21 مرداد 1393

قزی خانوم هندی

      یکی از سرگرمی های این روزاته که لباسای خودتو تن عروسکات میکنی ولباسای بزرگترا رو واسه خودت جور میکنی اینم نمونه اش که با شالای خاله جونای محترم اسباب شادی وخنده مونو فراهم کردی ...شدی مانکن سیار هرچی دم دستت میرسه تست اش میکنی     | سه شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۳| 13:55 | مامان سمیه جون | رد پاهاتون   ...
21 مرداد 1393

ساقیا آمدن عید مبارک بادت....

        هزاران آفرین بر جانت ای ماه / روان عاشقان قربانت ای ماه مبارک باد ماه عشق بازان / که بنشینند در ایوانت ای ماه مبارک باد عید روزه داران / نکویان جهان مهمانت ای ماه . . .       مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام ...
7 مرداد 1393

از دامنه خرده فرمایشات طوطی سخنگوی من در بیست ویک ماهگی(3)

خب طوطی خوش زبون ما این روزا تو اوج دلبری قرارگرفتی وبا صحبتات و تیکه کلامات مدام داری از خانوادمون تلفات میگیری اونقدر غش وضعفی میدیم که نگو ونپرس.....   تقریبا تمام کلمات وواژه هایی که دوروبریات تو مکالمه های روزمره شون استفاده میکنن رو توهم شکسته بسته بیان میکنی این کلمه  هاخیلی زیادن ومنم واقعا یادم نمیمونه  که برات بنویسم همین قدر بدون که دایره لغتت تو بیست ویک ماهگی ات عاااااااالیه... مثلا ... میمه مُخام(میوه میخوام) ...
1 مرداد 1393
1